بوی بهشت می دهد دست
دعای مادرم
سجده پس از خدا برم بر کف پای مادرم
آتش پاک عشق را دامن شوق
می زند
در دل خام - سوز من حمد و ثنای مادر
ابروی بردباری ام خم
نشود به عمر خود
بر سر من اگر زند درد و بلای مادرم
گر طلبد زمن گهی، سر به
اشاره حاضرم
جان به دو دست آروم بهر زضای مادرم
گرد و غبار حادثه نیست
به راه عمر من
آب زده تمام شب اشک صفای مادرم
مرغ اذان! مخوان که او
تا به سحر نخفته است
من کنم این سحر ادا فرض قضای مادرم
ارزش اشک یک شب اش به ز
هزار جان من
پس تو بگو ز چه کنم هدیه برای مادرم
این من هرزه قاصر فرض
ادای خدمتم
پس چه جواب می دهم پیش خدای مادرم